گل های بنفشه......!

خیلی وقته دلم گرفته نمیدونم چرا …..

میگن وقتی آدم دلش میگیره خداش ازش دوره ولی منکه کاری نکردم !

احساس بدی دارم شاید گناه باشه ……. نمیدونم فعلا که تو افکار خودم درگیرم وبس

نمیگم اشتباه نداشتم ……اره منم مثل بقیه ادم ها اشتباهاتی داشتم…

ولی مطمئنم اونقدری نیست که بخوام بابتش اینجوری تنبیه بشم  پس گناهم چیه …..؟

میگن اگه ادم خودش بخواهد خدا میاد و اروم بغلش میکنه و میگه غصه نخور منکه باهاتم …….

پس چرا من انقدر دلم گرفته که حوصله ی هیچکسو ندارم شاید خدا میاد و سر میزنه بهم و میره اما چرا قایمکی ؟

مگه نمیدونه منتظرشم مگه نمیدونه من غیر از خودش کسی رو ندارم ..؟

دستام هنوز روی دکمه های کیبرده و تو فکر و خیالاهای خودم غرقم………

یادمه عزیزی میگفت اگه واقعا بهش ایمان داشته باشی که خدا حواسش  بهت هست دلت قرص میشه و دیگه غمی نداری….

از اون روز تا حالا دارم به حرفاش فکر میکنم ……….

پیش خودم میگم حتما خدا پیشمه و منو میبینه چون اون انقدر بزرگ و مهربونه که یکی رو سر راهم گذاشته که بهم بگه اون حواسش بهت هست

بازهم تو فکرها و افکار خودمم غرقم و چیزی غیر از این نمیتونم بگم که اگه خودمون بخوایم حتما میشه حتما میشه…………..!